بنام عشقی که تو در آن تاخته ای
به یاد عشقی که در آن دمیده ای
همان عشقی که حال از آن رمیده ای
قسم به عشقی که تو آفریده ای
ندیده چشم من ،بعد تو هیچ پدیده ای
قسم به عشقی که تو درآن پدیده ای
بگو که تو از من دل نبریده ای
لایق عشق تو نبودم که اینگونه
تو از وجود من به لب رسیده ای
عشق تو با تو نامحدود است
ای که با مژگانت به سویم شمشیر کشیده ای
روزی من همه چیزت بودم
پس چرا حال از من رمیده ای
گفته بودی که بی من زندگی سخت است
تو که حال با دیگری به حال زار من چکیده ای
H.p
برچسب : نویسنده : hadipishbin بازدید : 202